عشق کوچولوی ماعشق کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
عاشقانه های ماعاشقانه های ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

*امیر ماهان، ماه تابان زندگی ما*

*یه ویروس زشت )-:*

سلام گل نازم؛ مامانی هیچ وقت دوست نداشتم مریض بشی. هیچ وقت دوست نداشتم از مریض شدنت بنویسم. هفته پیش بود که آخر شب یه دفعه غذاتو برگردوندی و من حسابی ناراحت شدم. خیال کردم شاید زیاد خوردی ولی چند دقیقه بعد دوباره تکرار شد. گفتم شاید داری دندون جدید درمیاری ولی تا صبح چند بار با فاصله این اتفاق افتاد و یکم هم تب کردی, منم بهت استامینوفن دادم و تبت سریع قطع شد. صبح بود که راحت خوابیدی و وقتی بیدار شدی اسهال شدید گرفتی. منم که خیلی از اسهال می ترسیدم چون تب رو میشه کنترل کرد ولی اسهال رو نه. بردمت کلینیک ایران مهر و دکتر گفت: که ویروس جدیده و خیلی از بچه ها گرفتن. واسم جالب بود که ثنا, محمد حسام و نفس دختر دوستمم همزمان با تو همین و...
18 شهريور 1394

*پسرم گوش کن...*

پسرم گوش کن... اینجا زمین است. مراقب باش. اینجا زمین گاهی خشک و سخت و گاهی نرم و نمناک است. اما باید طوری زندگی کنی که همیشه ردپای بودنت برای جهان و جهانیان بماند. نگذار زمین و آسمان سرنوشت تو را تعیین کنند. باید این را بدانی که نه آمدنمان دست خودمان است و نه رفتنمان!!! اما آمدن و رفتن دو نقطه اند، اینکه چگونه بهم وصل میشوند، هنر آدم بودن و آدم ماندن ماست... ...
31 مرداد 1394

*جشن 9 ماهگی امیر ماهان*

سلام عشقم؛ جشن 9 ماهگیتم رسید و منو بابایی با ذوق اونو واست برگزار کردیم. شب ماهگردت ما باغ دایی من مهمون بودیم و همه اونجا جمع بودن. منو بابایی هم تصمیم گرفتیم این ماه ماهگردتو دسته جمعی برگزار کنیم. همه فامیل هم که هر ماه ماهگرداتو دنبال می کنن وقتی دیدن که ما با کیک و شمع وارد شدیم کلی خوشحال شدن که این ماه کنار اونا جشن میگیریم. اینم عکسات عشقم: 9 th   Month   ...
25 مرداد 1394

*وااای خدایا چقدر خوشحالم، امیر ماهان گفت مامان*

1394/4/19 ***تو گفتی: مامان و من از اتاق بیرون رفتم. سقف مجال پرواز به من نمی داد.***   یکی از قشنگترین روزای زندگیمو تجربه کردم. مامان زری خونمون بود و وقتی داشت می رفت تو با یه بغضی گفتی: ماما واااای که باورم نمی شد. خیلی قشنگ بود. با اون صدای نازت دلمو بردی. عاشقتم مامانی. از اون روزم همیشه تو خنده هات میگی: بابا, بابا . وقتی ناراحتی و بغض داری میگی: ماما و منم می خوام بخورمت. ***فدای صدات, فدای خنده هات, فدای حرف زدنات عزیز دلم***   ...
21 تير 1394