*یه ویروس زشت )-:*

سلام گل نازم؛

مامانی هیچ وقت دوست نداشتم مریض بشی. هیچ وقت دوست نداشتم از مریض شدنت بنویسم. هفته پیش بود که آخر شب یه دفعه غذاتو برگردوندی و من حسابی ناراحت شدم. خیال کردم شاید زیاد خوردی ولی چند دقیقه بعد دوباره تکرار شد. گفتم شاید داری دندون جدید درمیاری ولی تا صبح چند بار با فاصله این اتفاق افتاد و یکم هم تب کردی, منم بهت استامینوفن دادم و تبت سریع قطع شد. صبح بود که راحت خوابیدی و وقتی بیدار شدی اسهال شدید گرفتی. منم که خیلی از اسهال می ترسیدم چون تب رو میشه کنترل کرد ولی اسهال رو نه. بردمت کلینیک ایران مهر و دکتر گفت: که ویروس جدیده و خیلی از بچه ها گرفتن. واسم جالب بود که ثنا, محمد حسام و نفس دختر دوستمم همزمان با تو همین ویروس رو گرفته بودن. مطمئن بودم که به خاطر این آلودگی هوای لعنتیه. خلاصه که دکتر واست دارو نوشت و قرار شد اگه تا عصر استفراغت بند نیومد بهت سرم بزنیم. الهی بمیرم اینقدر بی حال بودی که دلم کباب شده بود. اومدیم خونه و بهت قرص دادم و منتظر شدم تا 1 ساعت و نیم بعد بهت مایعات بدم. کلی دعا می کردم که کارت به سرم نکشه که خدا رو شکر تب و تهوعت خوب شد ولی تا 3 روز اسهال داشتی. همش نگران وزنت بودم و کلی بهت مایعات دادم و مرتب هم شیر می خوردی ولی خیلی با احتیاط بهت غذا می دادم چون هنوز حالت تهوع رو داشتی. منم بهت حریره بادوم با پوست دادم و او آر اس دادم تا اینکه بعد از یک هفته خدا رو شکر خوب خوب شدی.

امیدوارم هیچ وقت دیگه مریض نشی گل نازم. دیدن چهره معصومت که نمی تونست از جاش تکون بخوره خیلی ناراحتم می کرد. دوست داشتی بازی کنی ولی همین که میومدی چهار دست و پا راه بری هر جایی که بودی سرتو میذاشتی زمین و می خوابیدی.

ببین چقدر بی حال بودی گلم: